
عکس
|
توضیحات عکاس
در هر مکانی که میرفتم رویایی نهفته بود خاطره ای از روزگاران گذشته در هوا موج میزد. کافی بود تا تنها چشمانم را بیشتر باز کنم کافی بود تا تنها به اشیا و به دیوارها نگاه کنم تا تنهاییشان را به من فریاد بزنند. حجم خاطرات روی ساختمان ها سنگینی میکند آنها درد میکشند تحمل میکنند و ناگهان جایی در زمان میمیرند.
|
|
||||||||||||||||||||||
|
||||||||||||||||||||||
بورخس در ' چیزها' یک بندی در ذهن من به جا گذاشت که بعد از دیدن این قابت دوباره به یادم آمد
بیش از فراموشی مان می مانند هیچ گاه نمی فهمند که ما رفته ایم |
||||||||||||||||||||||
|
|
|||||||||
|
|||||||||
برخورد انتزاعی با اشیاء معمولی یک اتاق ساده و نزدیک شدن به پیکتورالیسم با کمک ادیت خاصی که انجام شده است،باعث ایجاد فضایی وهم انگیز و غیر متعارف ،از یک فضای کاملا آشنا شده است.المانهای معمولی با تکیه بر ادیت،تبدیل به اشباحی ترسناک شده اند.ترکیب بندی و فضاسازی بسیار مناسب است.
|
|
|||||||||
|
|||||||||
بشر همآره شاهد تولد؛ زایش؛ رویش و پرورش اشیا و پدیده ها و سپس زوال و مرگ آنهاست؛ اما قانون بقا و جرم تبدیل انرژی می گوید هیچ عنصری بدون آنکه اثری از خود باقی بگذارد از بین نمی رود... باقی و جاودانه بودن ماده؛ ابدی بون آن؛ این تفکر ماتریالیستی ست.
خاطره و قدمت؛ ماده ست؛ از بسن نمی رود؛ جای خود را به چیزهای دیگری می دهد؛ تبدیل می شود... در این عکس؛ قدمت مکانی در گذشته را به واسطه وجوه ذهنی عکاس میبینیم. مکانی در خاطرات او؛ که در حال تجزیه شدنست؛ در عکس نوشته که وجه ضروری این عکس ست متنی را داریم که نوستالژی این مکان را تایید می کند؛ نوعی آنیمیسم (روح بخشی به اشیا بیجان) نیز در متن دیده می شود(فریاد زدن اشیا و دیوارها)؛ وابستگی زندگی به خاطره؛ و اکنون مایوس شدن از؛ ماندگاری و به نوعی مردن؛ اما در عکس تجزیه شدن(در متن؛ درد کشیدن) تجزیه شدن به چه؛ مشخص نیست؛ و همین نامشخص بودن و ابهام این موضوع ست که مخاطب را در چیستی نوع بقا معلق نگه میدارد و اندیشه را بکار می گیرد. |